به نام خدا
جمله اى از خصائص حضرت صاحب الزمان علیه السلام
اول ـ امتیاز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بین انوار ائمه علیهم السلام ، چنانکه در جـمـله اخـبار معراجیه و غیره است که نور آن جناب در میان انوار ائمه علیهم السلام مانند ستاره درخشان بود در میان سائر کواکب .(23)
دوم ـ شرافت نسب ؛ چه آن جناب داراست شرافت نسب همه آباء طاهرین خود را علیهم السلام کـه نـسـبـشـان اشـراف انـسـاب اسـت و اخـتـصـاص دارد بـه رسیدن نسبش از طرف مادر به قـیاصره روم و منتهى مى شود به جناب شمعون الصفا وصى حضرت عیسى علیه السلام که منتهى مى شود نسبش به بسیارى از انبیاء و اوصیاء علیهم السلام .(24)
سـوم ـ بـردن دو ملک آن جناب را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب حق تعالى به او کـه مـرحـبـا بـه تـو اى بنده من براى نصرت دین من و اظهار امر من و مهدى عباد من ، قسم خـوردم بـه درسـتـى کـه مـن بـه تـو بـگـیـرم و بـه تـو بـدهـم و بـه تـو بـیامرزم الخ
چهارم ـ ( بیت الحمد ) : روایت است که از براى صاحب این امر علیه السلام خانه اى است که او را بیت الحمد گویند و در آن چراغى است که روشن است از آن روز که خروج کند با شمشیر و خاموش نمى شود.(26)
پنجم ـ جمیع میان کنیه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم و اسم مبارک آن حضرت ، و در ( مناقب ) مروى است که فرمود اسم مرا بگذارید و کنیه مرا نگذارید.(27)
ششم ـ حرمت بردن نام آن جناب چنانکه گذشت .(28)
هفتم ـ ختم وصایت و حجت در روى زمین به آن حضرت .(29)
هـشـتـم ـ غـیـبـت از روز ولادت و سـپرده شدن به روح القدس و تربیت شدن در عالم نور و فضاى قدسى که هیچ جزیى از اجزاء آن حضرت به لوث قذارت و کثافت و معاصى بنى آدم و شیاطین ملوث نشده و مؤ انست و مجالست با ملا اعلى و ارواح قدسیه .(30)
نـهـم ـ عدم معاشرت و مصاحبت با کفار و منافقین و فساق به جهت خوف و تقیه و مدارات با آنـهـا هـمـانـا از روز ولادت تـا کـنـون دسـت ظالمى به دامنش نرسیده و با کافر و منافقى مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته .(31)
دهـم ـ نـبـودن بـیـعـت احـدى از جـبـارین در گردن آن حضرت ، در ( إ علام الورى ) از حـضـرت امـام حـسن علیه السلام روایت کرده که فرموده نیست از ما احدى مگر آنکه واقع مى شـود در گـردن او بـیـعـتى طاغیه زمان او مگر قائمى که نماز مى کند روح اللّه عیسى بن مریم علیه السلام خلف او.(32)
یـازدهـم ـ داشـتـن در پـشـت عـلامـتـى مـثـل عـلامـت پـشـت مـبـارک حـضـرت رسـول خـدا صـلى اللّه علیه و آله و سلم که آن را ختم نبوت گویند، و شاید در آن جناب اشاره به ختم وصایت باشد.(33)
دوازدهـم ـ اخـتـصـاص دادن حـق تـعالى آن جناب را در کتب سماویه و اخبار معراجیه از سایر اوصـیـاء علیهم السلام به ذکر او به لقب ، بلکه به القاب متعدده و نبردن نام شریفش .(34)
سـیـزدهـم ـ ظـهور آیات غریبه و علامات سماویه و ارضیه براى ظهور موفورالسرور آن حـضـرت کـه براى تولد و ظهور هیچ حجتى نشده بلکه در ( کافى ) مروى است از جـنـاب صـادق عـلیه السلام که آیات در آیه شریفه ( سَنُریهِمْ آیاتِنا فِى الا فاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ ) ؛(35) یعنى زود بنماییم آنها را آیـات خـود در آفـاق و اطـراف و در تـن هـایشان تا روشن شود ایشان را که آن حق است . تفسیر فرمو به آیات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبین حق را به خروج قائم علیه السـلام و فـرمـود کـه آن حـق اسـت از نـزد خـداونـد عـز و جـل کـه مـى بـیـنـد آن را خـلق و لابد است از خروج آن جناب و آن آیات و علامات بسیار است بلکه بعضى ذکر کردند که قریب به چهارصد است .(36)
چـهاردهم ـ نداى آسمانى به اسم آن جناب مقارن ظهور؛ چنانچه در روایات بسیار وارد شده و عـلى بـن ابـراهـیـم در تـفـسیر آیه شریفه ( وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ )(37) از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: منادى ندا مى کـند به اسم قائم و پدرش علیهما السلام . (38) و در ( غیبت نعمانى ) مروى است از جناب باقر علیه السلام که فرمود در خبرى پس ندا مى کند منادى از آسمان به اسم قائم علیه السلام پس مى شنود کسى که در مشرق است و کسى که در مغرب است نـمـى مـانـد خـوابیده اى مگر آنکه بیدار مى شود و نه ایستاده اى مگر آنکه مى نشیند و نه نـشـسـتـه اى مـگـر آنـکـه بـر مـى خـیـزد از خـوف آن صـدا از جـبـرئیل است در ماه رمضان در شب جمعه بیست و سوم . و بر این مضمون اخبار بسیار بلکه متجاوز از حد تواتر است و در جمله اى از آنها آن را از محتومات شمردند.(39)
پانزدهم ـ افتادن افلاک از سرعت سیر و بطؤ حرکت آنها؛ چنانچه روایت کرده شیخ مفید از ابـى بـصـیـر از حـضـرت باقر علیه السلام در حدیثى طولانى در سیر و سلوک حضرت قـائم عـلیـه السـلام تـا آنـکـه فـرمـود: پـس درنـگ مـى کـنـد بـر ایـن سـلطـنـت هـفـت سال مقدار هر سالى ده سال از این سالهاى شما، آنگاه احیاء مى کند خداوند آنچه را که مى خـواهـد، گفت : گفتم فداى تو شوم ! چگونه طول مى کشد سالها؟ فرمود: امر مى فرماید خـداونـد فـلک را بـه درنـگ کـردن و قـلت حـرکـت پـس بـراى ایـن طول مى کشد روزها و سالها، گفت : گفتم که ایشان مى گویند اگر فلک تغییر پیدا کرد فـاسـد مـى شود یعنى عالم ، فرمود: این قول زنادقه است اما مسلمین پس راهى نیست براى ایـشان به این سخن و حال آنکه خداوند ماه را شق نمود براى پیغمبر خود صلى اللّه علیه و آله و سـلم و آفـتـاب را بـرگـردانـد بـراى یـوشـع بـن نـون و خـبـر داد بـه طول روز قیامت و اینکه آن مثل هزار سال است از آنچه شما مى شمردید.(40)
شـانـزدهـم ـ ظـهـور مـصـحـف امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـلام کـه بـعـد از وفـات رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم جـمـع نـمـود بـى تـغـیـیـر و تـبـدیـل ، و دارا اسـت تـمـام آنـچـه را کـه بـر سـبـیـل اعـجـاز بـر آن حـضـرت نـازل شـده بـود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه ، اعراض نمودند، پس آن را مخفى نـمـود و بـه حال خود باقى است تا آنکه بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق ماءمور شوند کـه آن را بخوانند و حفظ نمایند و به جهت اختلاف ترتیب که با این مصحف موجود دارد که با او ماءنوس شدند حفظ آن را از تکالیف مشکله مکلفین خواهد بود.(41)
هـفـدهـم ـ سایه انداختن ابر سفید پیوسته بر سر آن حضرت و ندا کردن منادى در آن ابر بـه نـحـوى کـه بـشـنـود آن را ثـقـلیـن و خـافـقـیـن کـه او اسـت مـهـدى آل مـحـمّد علیهم السلام پر مى کند زمین را از عدل چنانکه پر شده از جور. و این ندا غیر از آن است که در چهاردهم گذشت .(42)
هـیـجـدهـم ـ بـودن مـلائکـه و جن در عسکر آن حضرت و ظهور ایشان براى انصار آن حضرت .(43)
نـوزدهـم ـ تـصـرف نـکـردن طـول روزگـار و گـردش لیـل و نـهـار و سیر فلک دوار در بنیه و مزاج و اعضاء و قوى و صورت و هیئت آن حضرت بـه ایـن طـول عـمـر کـه تـاکـنـون هـزار و نـود و پـنـج سال از عمر شریف گذشته و خداى داند که تا ظهور به کجاى از سن مى رسد، جوان ظاهر شـود در مرد سى یا چهل ساله باشد، و چون طویل الا عمار از انبیاى گذشته و غیر ایشان نباشد که یکى هدف تیر پیرى ( اِنَّ هذا بَعْلى شَیْخا )(44) باشد، و دیـگـرى بـه نـوحـه گـرى ( اِنـّى وَهـَنَ الْعـَظـْمُ مـِنـّى وَاشْتَعَلَ الرَّاءْسُ شَیْبَا )(45) از ضعف پیرى خویش بنالد.
شـیـخ صدوق روایت کرده از ابوالصلت هروى ، گفت : گفتم به جانب رضا علیه السلام کـه چست علامت قائم شما چون خروج نماید؟ فرمود: علامتش آن است که در سن پیر باشد و بـه صـورت جـوان تـا به مرتبه اى که نظر کننده به آن حضرت گمان برد که در سن چهل سالگى یا کمتر از چهل سالگى است .(46)
بـیـستم ـ رفتن وحشت و نفرت است از میان حیوانات بعضى یا بعضى و میان آنها و انسان و بـرخـاسـتـن عـداوت از مـیـان هـمـه آنـهـا چـنـانـکـه پـیـش از کـشـتـه شـدن هابیل بود. از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مروى است که فرمود: اگر قائم ما خروج کـنـد صـلح شـود مـیـان درندگان و بهائم حتى اینکه زن راه مى رود میان عراق و شام نمى گـذارد پـاى خـود را مـگر بر گیاه و بر سر او زینتهاى او است به هیجان نمى آورد او را درنده و نمى ترساند او را.(47)
بـیـسـت و یـکـم ـ بـودن جـمـعـى از مـردگـان در رکـاب آن حـضـرت ، شـیـخ مـفـیـد نقل کرده است که بیست و هفت نفر از قوم موسى و هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون و سلمان و ابوذر و ابودجانه انصارى و مقداد و مالک اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حـکـام مـى شـونـد در بـلاد.(48) و روایـت شـده کـه هـرکـه چـهـل صـبـاح دعـاى عـهد: اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ را بخواند از انصار آن حضرت باشد و اگـر پـیـش از آن حـضرت بمیرد بیرون آورد او را خداوند از قبرش که در خدمت آن حضرت باشد.(49)
بـیـسـت و دوم ـ بـیـرون کـردن زمین ، گنج ها و ذخیره هایى را که در او پنهان و سپرده شده .(50)
بـیـست و سوم ـ زیاد شدن باران و گیاه و درختان و میوه ها و سایر نعم ارضیه به نحوى کـه مـغـایـرت پـیـدا کـنـد حـالت زمـیـن در آن وقـت بـا حالت آن در اوقات دیگر و راست آید قـول خـداى تـعـالى : ( یـَوْمَ تـُبـَدِّلُ الاَرْضُ غـَیـْرَ الاَرْضِ ) . (51) ،(52)
بـیـست و چهارم ـ تکمیل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارک بر سر ایـشـان و رفـتـن کـینه و حسد از دلهایشان که طبیعت ثانیه بنى آدم شده از روز کشته شدن هـابـیـل تـاکنون و کثرت علوم و حکمت ایشان علم قذف شود در دلهاى مؤ منین پس محتاج نمى شـود مـؤ مـن بـه عـلمـى کـه در نـزد بـرادر او اسـت ، و در آن وقـت ظـاهـر مـى شـود تـاءویـل ایـن آیه شریفه ( یُغْنِ اللّهُ کُلا مِنْ سَعَتِهِ ) . (53)،(54)
بـیـسـت و پنجم ـ قوت خارج از عادت در دیدگان و گوشهاى اصحاب آن حضرت به حدى کـه بـه قـدر چهار فرسخ از آن حضرت دور باشند حضرت با ایشان تکلم مى فرماید و ایشان مى شنوند و نظر مى کنند به سوى آن جناب .(55)
بـیـسـت و ششم ـ طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت ، روایت شده که عمر مى کند مرد در ملک آن جناب تا اینکه متولد مى شود براى او هزار پسر.(56)
بیست و هفتم ـ رفتن عاهات و بلایا و ضعف از ابدان انصار آن حضرت .(57)
بـیـسـت و هشتم ـ دادن قوت چهل مرد به هر یک از اعوان و انصار آن حضرت و گردیده شود دلهـاى ایـشـان مـانـنـد پـاره آهـن کـه اگـر خـواسـتـنـد بـه آن قـوت ، کـوه را بـکنند خواهند کند.(58)
بـیـسـت و نـهـم ـ اسـتغفاى خلق به نور آن جناب از نور آفتاب و ماه ؛ چنانکه روایت شده در تفسیر آیه شریفه ( وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها )(59) آنکه مربى زمین امام زمان است صلى اللّه علیه و على آبائه .(60)
سى ام ـ بودن رایت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم با آن جناب .(61)
سى و یکم ـ راست نیامدن زره حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم مگر بر قد شریف آن حضرت و بودن آن بر بدن آن حضرت هـمـچـنان که بر بدن مبارک حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم بوده .(62)
سى و دوم ـ از براى آن جناب است ابرى مخصوص که خداى تعالى آن را براى آن حضرت ذخـیـره کـرده کـه در آن است رعد و برق پس حضرت سوار مى شود بر آن پس مى برد آن حضرت را در راه هاى هفت آسمان و هفت زمین .(63)
سى و سوم ـ برداشته شدن تقیه و خوف از کفار و مشرکین و منافقین و میسر شدن بندگى کـردن خـداى تـعالى و سلوک در امور دنیا و دین حسب نوامیس الهیه و فرامین آسمانیه بدون حـاجـت بـه دسـت بـرداشـتـن از پـاره اى از آنـهـا از بـیـم مـخـالفـیـن و ارتـکـاب اعمال ناشایسته مطابق کردار ظالمین ؛ چنانچه خداى تعالى وعده فرموده در کلام خود:
( وَعـَدَ اللّهُ الَّذیـن آمـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحاتِ مِنْکُمْ لِیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَرْضِ کَمَا اسـْتـَخـْلَفَ الَّذیـنَ مـِنْ قـَبـْلِهِمْ وَ لِیُمَکِنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امِنا یَعْبُدُونَنى لایُشْرِکُونَ بى شَیئا ) .(64)
وعـده دادن خـداى تـعـالى آنـان را کـه ایمان آورده اند از شما و کردند کارهاى شایسته که هـرآینه البته خلیفه گرداند ایشان را چنانچه خلیفه گردانید آنان را که بودند پیش از ایشان و هرآینه البته متمکن خواهد کرد براى ایشان دین ایشان را که پسندید براى ایشان و هرآینه البته تبدیل خواهد کرد مر ایشان را از پس ترس ایشان ایمنى که بپرستند مرا و شریک قرار ندهند براى من چیزى را.(65)
سى و چهارم ـ فرو گرفتن سلطنت آن حضرت تمام زمین را از مشرق تا مغرب و برّ و بحر و معموره و خراب و کوه و دشت ، نماند جایى که حکمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در ایـن مـعـنـى مـتـواتـر اسـت ( وَ لَهُ اَسـْلَمَ مـَنْ فـِى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ طَوْعَا وَ کَرْها ) .(66) ،(67)
سـى و پـنـجـم ـ پـر شـدن تـمام روى زمین از عدل و داد چنانکه در کمتر خبر الهى یا نبوى خاصى یا عامى ذکر یا از حضرت مهدى علیه السلام شده که این بشارت و این منقبت براى آن جناب مذکور نباشد در آن .(68)
سى و ششم ـ حکم فرمودن آن حضرت در میان مردم به علم امامت و نخواستن بینه و شاهد از احدى مثل حکم داود و سلیمان علیهما السلام .(69)
سـى و هـفـتـم ـ آوردن احـکـام مـخـصـوصـه کـه تـا عـهـد آن حـضرت ظاهر و مجرى نشده بود مـثـل آنـکـه پیرزنى و مانع زکات را مى کشد و میراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذرّ، یـعنى هر دو نفر که در آنجا در میانشان عقد اخوت بسته شد در اینجا از یکدیگر میراث مى بـرنـد. و شـیخ طبرسى رحمه اللّه روایت کرده که آن جناب مى کشد مرد بیست ساله را که علم دین و احکام مسایل خود را نیاموخته باشد.(70)
سـى و هـشـتـم ـ بـیـرون آمدن تمام مراتب علوم چنانچه قطب راوندى در ( خرائج ) از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: علم بیست و هفت حرف است پس جمیع آنچه پیغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غیر از این دو حرف را، پس هرگاه خـروج کـرد قـائم مـا عـلیـه السلام بیرون آورد بیست و پنج حرف را پس پراکنده مى کند آنـهـا را در مـیـان مـردم و ضم مى نماید به آن دو حرف دیگر را تا آنکه منتشر مى فرماید تمام بیست و هفت حرف را.(71)
.: Weblog Themes By Pichak :.